<-BlogDescription->
Design By : Pichak |
bia2
شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه و طلا را به خانه زنی با چندین بچه قد و نیم قد برد.زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بد گویی از همسرش و گفت ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند.شوهر من اهنگری بود که از روی بی عقلی دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه اهنگری از دست دادو مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.وقتی هنوز مریض و بیحال بود چندین بار در مورد برگشت به سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره به سر کار اهنگری برود میگفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمیخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او را از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم.با رفتن او بقیه هم وقتی فهمیدند وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند.شیوانا تبسمی کرد و گفت حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم.یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه.همین
شیوانا این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود.دراخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد راستی یادم رفت بگویم که دست راست ونصف صورت این فروشنده ی دوره گرد هم سوخته بود نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ سلام به همه دوستای گلم.مرسی از هر کسی که به وبلاگ من سر میزنه و البته تشکر بیشتر از عزیزانی که نظر میدن.... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|